يهوديان در زمينه اعتقادي هم مشكلاتي ايجاد كردند، مثلا، يهوديان يكي ازعلل سرگرداني خود را يكتا پرستي خود ميدانند، اما يهود عصر پيامبر بهعلت لجاجت و دشمني با پيامبر، اساس دين خود را فراموش كردند و بهشرك تمايل پيدا كردند.
يهوديان در زمينه اعتقادي هم مشكلاتي ايجاد كردند، مثلا، يهوديان يكي ازعلل سرگرداني خود را يكتا پرستي خود ميدانند، اما يهود عصر پيامبر بهعلت لجاجت و دشمني با پيامبر، اساس دين خود را فراموش كردند و بهشرك تمايل پيدا كردند. آنها ترجيح دادند بگويند: خداي ديگري با آنهااست. آنان شخصي به نام عزير را فرزند خدا ميدانستند، چون او تورات رابعد از نابودي از قلب خود بيان كرد و جبرئيل به او آموخت، به همين دليل اورا پسر خدا ناميدند. عده كمي از يهوديان اين را گفتند، اما خداوند در آيه 30سوره توبه اين سخن را به همه يهوديان نسبت داد. يهوديان ديگر، اين سخنعده كم را انكار نكردند و اين نشانه شرك آنان بود. در مورد يكي بودن اعمالعوام و عالمان يهود، امام صادِ(ع) ميفرمايد: عوام يهود احبار و راهبانانرا اطاعت ميكردند با اينكه آنها حرامها را حلال و بعضي حلالها را حرامميكردند. پس بدون اينكه متوجه شوند آنها را ميپرستيدند.
دليل ديگر بر شرك يهود دوران پيامبر اين بود كه آنان ميگفتند ما فرزندانخدا هستيم و وقتي پيامبر آنان را از عذاب خدا آگاه كرد، آنها با اين گمان كهبرگزيده خدا هستند، ميگفتند: ما را از چه ميترساني، ما فرزندان خداييم. سوره مائده آيه 18 مربوط به اين دعاي يهود است. به نظر نويسنده كتاب اينادعاي يهوديان به دليل نژادپرستي، خودپرستي و خود برتربيني آنان است. يهوديان براي اينكه پيامبر بودن رسول خدا را زير سؤال ببرند، گفتند: بعد ازحضرت موسي پيامبري نيامده است. گروهي از سران يهودي نزد پيامبر خدارفتند و پرسيدند كه ايشان به كدام پيامبران معتقد هستند؟ پيامبر(ص)آيه84 سوره آل عمران را تلاوت نمود و حضرت موسي(ع)و حضرتعيسي(ع)را در يك رديف نام برد. يهوديان از جواب پيامبر(ص)خشمگينشدند و گفتند: ما به مسيح و هر كه به او مؤمن باشد، ايمان نميآوريم. خداوند در آيه 59 سوره مائده از ايشان به نام خارج شدگان از راه حق يادميكند. بهعلاوه بيشتر يهوديان به قيامت اعتقاد ندارند. آنها به دو گروهفريسيين و صدوقييين تقسيم ميشوند. فريسيين به قيامت اعتقاد دارند، اماصدوقييين به قيامت معتقد نيستند و همه چيز را در جهان مادي خلاصهميكنند. خداوند در آيه 13 سوره ممتحنه مؤمنين را از دوستي با اين گروهمنع ميكند. ويل دورانت در اين باره ميگويد: يهود به جهان پس از مرگاعتقاد ندارد و پاداش و كيفر را فقط براي اين دنيا ميداند.
مدت كوتاهي بعد از هجرت پيامبر، سران يهود نزد پيامبر رفته و سعي كردندبا مطرح كردن سوالاتي عجز و ناتواني ايشان را در پاسخ دادن به سوالاتنشان دهند. وقتي از پاسخهاي پيامبر نااميد شدند، براي آخرين سؤالپرسيدند: كدام فرشته براي تو وحي آورده است؟ پيامبر پاسخ داد جبرئيل. آنها گفتند جبرئيل دشمن ماست، او ويرانگر و خونريز است او هميشهدستورات سخت و مشكل، همينطور دستور جهاد ميآورد، پس ما به توايمان نميآوريم. اگرميكائيل بود ايمان ميآورديم، ميكائيل همواره برايرفع گرفتاري و آوردن خوشي نازل ميشود. علامه طباطبايي در الميزان اينادعا را رد ميكند و ميگويد: اولاً جبرئيل به دستور خدا نازل ميشود. ثانياًانسان عاقل پيام هدايت را حتي از دشمن ميپذيرد.
يهوديان در ادامه مخالفت خود به كارشكني اقتصادي نيز پرداختند. مهاجران در مدينه با سختي معيشتي روبرو بودند، چون تمام اموال خود رادر مكه باقي گذاشته بودند. پيامبر شخصي را فرستاد تا از يهوديان وام بگيرد. يهوديان با آنكه با مسلمانان پيمان صلح داشتند، به تمسخر و طعنهپرداختند. در اين موقع وحي الهي نازل شد و به آنان وعده عذاب سوزان راداد. آنها حتي اموالي از مسلمانان را كه نزد آنان امانت بود، پس ندادند وگفتند: چون شما از دين خود خارج شدهايد، پيش ما امانتي نداريد. از آيات وتفاسير نتيجه ميشود كه صفت پيمان شكني در يهود سابقه تاريخي دارد بهجز اقليتي اندك مثل عبدالله بن سلام، كه تعهدات خود را انجام ميدادند. خداوند در آيه 57 سوره آل عمران، بين اين دو گروه فرقي ميگذارد. در ادامهكارشكنيهاي اقتصادي، يهود مدينه نزد انصار رفتند و آنها را از كمك بهمهاجرين نهي كردند. آنها به انصار گفتند: به مهاجرين كمك نكنيد، زيرا فقيرخواهيد شد.
بررسي عوامل كارشكني يهوديان چهره واقعي اين قوم را نشان ميدهد، وباعث عبرت افراد حقيقتجو ميشود. در تبييت اين سخن بايد گفت:قوميهود از اولين كساني بودند كه براي ديدن پيامبر آخرالزمان به مدينه هجرتكردند. آنها سختيهاي زيادي را تحمل كردند، اما هنگام بعثتپيامبر(ص)خلاف جهت اوليه حركت كردند و گمراه شدند، عالمان يهوديبراي تامين دنياي خود و خوشآيند سلاطين يهود، دين را تحريف كردند. اين دنيادوستي امروز هم ادامه دارد. آنها با در اختيار داشتن بيشتر تبليغاتجهان، مواد مخدر و اسلحههاي فرسوده انبارهايشان را ميفروشند، تا همفكر ملل ديگر را از كار بياندازند و هم فرياد عدالتخواهي را خاموش كنند. ژرژلامبن در كتاب اسرار سازمان مخفي يهود به توطئههاي يهود اعترافميكنند و ميگويد: ما با جنگ داخلي كه به تدريج به جنگهاي اجتماعيتبديل ميشوند، ملتها را ضعيف ميكنيم، تا حس احترام آنان نسبت بهخودمان افزايش را دهيم و قراردادهاي مالي و اقتصادي خود را بر آنانتحميل كنيم. يهوديان عصر حاضر هم اين جنايتها را انجام ميدهند.
خداوند در آيه 96 سوره بقره درباره دنياطلبي يهود ميفرمايد: آنها راحريصترين مردم حتي حريصتر از مشركان در زندگي خواهي يافت، كه هريك از آنها آرزو دارد، هزار سال عمر به او داده شود، در حاليكه اين عمرطولاني او را از كيفر الهي باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنهابيناست. از صفات ناپسند يهود مقامپرستي وجاهطلبي است. زمامدارانيهود، وقتي ديدند صفات پيامبر با صفاتي كه در تورات آمده يكي است برايحفظ مقام و منصب خود، آن حقايق را تغيير دادند و وارونه در توراتنوشتند. مرحوم طبري در تفسير قسمتي از آيه 78 سوره آل عمران ـ يَقُولُونَعلي اللهِ الكَذِبَ و هُمْيَعْلَمُون ـ مي گويند منظور اين است كه دروغ گفتن برخداوند و گواهي دادن به باطل و ملحق كردن چيزي به آن كه جزو آن نيستاز روي عمد بوده ويهود براي رياستطلبي و دنياخواهي اين كار را انجامدادهاند. اين دنياپرستيها و ناجوانمرديها تا عصر ما نيز ادامه دارد. بهطوري كه آدولف هيتلر در كتاب ـ نبرد من ـ ميگويد: اعمال يهوديان به طورآشكار نشان ميداد كه غير از خراب كاري نظري ندارند.
يكي ديگر از علل كارشكني يهود نفاِ و دورويي آنان بود كه در آنها ريشهدوانيده بود و باعث دوريشان از رحمت الهي بود. درباره نفاِ و دورويييهود امام حسن عسگري(ع)در روايتي ميفرمايند:وقتي پيامبر(ص)بامعجزه حقانيت خود را اثبات نمود، يهود كه بهانهاي نداشتند، ظاهراً ايمانآوردند، اما وقتي نزد قوم خود ميرفتند، ميگفتند، همانا ما اظهار ايمان نزداو ميكنيم براي اينكه با اين وسيله هر شري از جانب او بر خودمان را بهتربتوانيم دفع كنيم و با آگاهي از اسرارشان، دشمنانشان را ياري دهيم. نفاِ ودورويي يهود فقط مربوط به عصر پيامبر(ص)نيست، بلكه امروزه هم ادامهدارد. يهود در هر جامعهاي خود را در ظاهر با آن هماهنگ ميكند، اما درباطن فقط به هدفهاي شوم خود ميپردازد. كتاب پروتكلهاي دانشورانصهيون كه اسرار يهود را فاش ميكند، اين موضوع را ثابت ميكند.
عياشي و شهوتراني هم علت ديگر مخالفت يهود با اسلام است، زيرااسلام در اين زمينه محدوديت ايجاد ميكند. اولين برخورد فيزيكي يهود باپيامبر(ص)هم به علت همين اعمال منافي علت بود. صفت بد ديگر يهودحسادت آنها بود. آنها وقتي ديدند پيامبر(ص)از نژاد يهود نيست، بلكه از غيريهود است، نتوانستند، تحمل كنند. در آيه 109 سوره بقره، خداوند دربارهبسياري از اهل كتاب ميگويد: آنها از روي حسادت آرزو ميكردند كهمسلمانان بعد از ايمان به كفر برگردند. بعضي از مفسران ميگويند: علتحسادت يهود اين بود كه نبوت از خاندان اسرائيل به خاندان اسماعيل تغييركرده بود. حسادت امروزه نيز در ميان يهود وجود دارد: در پروتكل شماره 5دانشوران صهيون آمده است:«بذر دشمني، كينهتوزي و حسد را در هرخانهاي كاشتهايم و در اين زمينه از تعصبات مذهبي، قبيلهاي و غيره استفادهميكنيم. »
از صفات ديگر يهود لجاجت آنها بود، به طوري كه ابن صوريرا از رويلجبازي گفت: تو(پيامبر(ص) چيزي را كه براي ما مفهوم باشد، نياوردي وخداوند نشانه روشني بر تو نازل نكرده است. بعضي از مفسرين ميگويند:آيه 99 سوره بقره در اين باره است. خداوند در اين باره ميفرمايد: مانشانههاي روشني براي تو فرستاديم و جز فاسقان كسي به آنها كفرنميورزد. بهعلاوه، علت ديگر كارشكني يهود اين بود كه به جهان آخرتايمان نداشتند. حتي امروزه هم در كتاب تورات كه در دست يهودياناست، اشارهاي به جهان آخرت نشده است. يهوديان چون فقط به جهانمادي اعتقاد دارند، براي رسيدن به آن هر كاري ميكنند.
كينهتوزي به خاطر تغيير قبله، علت ديگر كارشكني يهود بود. پيامبراسلام(ص)13 سال در مكه و 17 ماه در مدينه به طرف بيتالمقدس نمازخواند، در اين مدت يهوديان، مسلمانان را سرزنش ميكردند، چرا كه قبلهمستقلي ندارند؟وقتي قبله مسلمانان به طرف كعبه تغيير كرد، يهوديانخشمگين شدند. خداوند در آيه 142 سوره بقره ميفرمايد:«بگو مشرِ ومغرب از آن خداست، خدا هر كس را بخواهد به راه راست هدايتميكند. »اين آيه قبل از بهانه جويي يهود نازل شده است و معجزه بودن قرآنرا نشان ميدهد. از آيات قرآن نتيجه ميگيريم كه تغيير قبله، دو نشانه داشتهاست:يكي آزمايش مسلمانان و ديگر پاسخ به بهانهجويي يهوديان.
داشتن روحيه نژادپرستي علت ديگري بود كه آنها را وادار به مخالفت ودشمني ميكرد. آنها بين مردم فاصله طبقاتي ايجاد ميكردند تا اشراف دارايامتياز شوند و حتي حدود الهي در مورد آنها اجرا نشود. مثلاً در زمانپيامبر(ص)زن و مردي مرتكب زناي محصنه شدند، چون از طبقه اشرافبودند، يهوديان ميخواستند، حكم سنگباران كه در تورات آمده، برايشاناجرا نشد، حتي آنها پيامبر(ص)را براي داوري انتخاب كردند تا شايد حكمخفيفتري صادر كند، پيامبر با وجود حيلههاي آنها مطابق دستور الهيفرمان داد آنها سنگ باران شوند.
خداوند علت اين تمرد را خيال باطلي ميداند و ميگويد اين، تنها، آرزويياست. منظور اين است كه يهوديان از روي خودخواهي بهشت را هممخصوص خود ميدانند. آنها معتقدند خداوند كارهاي ناشايست آنها راميبخشايد. قرآن در پاسخ يهوديان ميفرمايد:«اگر شما اين ادعا را داريد، پس آرزوي مرگ كنيد، اگر راست ميگوييد. »يهود كه ميدانستند دروغميگويند ديگر چنين ادعايي نكردند. يهوديان در ابتدا فكر نميكردند اسلامبا اين سرعت پيشرفت كند، در ضمن آنها ميخواستند از اسلام براي منافعخود بهرهبرداري كنند، براي همين، بعد از مشاهده پيروزيهاي مسلمانانبخصوص پيروزي در جنگ بدر خشمگين شدند و از آن به بعد مخالفتخود را علني كردند. خداوند در كوه طور از يهوديان قول گرفته بود كه بهدستورات تورات عمل كنند، و به پيامبر موعود كه نشانههايش، و مژدهآمدنش در تورات آمده بود، ايمان بياورند، اما آنها تمرد كردند.
در وهله اول به نظر ميرسد كارشكني يهود فقط نتيجه منفي داشته است، امااعمال آنها نتايج مثبتي هم داشت. پيآمدهاي مثبت كارشكنيهاي يهود:
1 ـ درستي آيههاي قرآن درباره يهود ثابت شد، و ايمان تازه مسلمانان محكمشد.
2 ـ افراد فاسد و خطرناك از اطراف مسلمانان پاك شدند. چون پيامبر(ص)براساس پيماننامه با كارشكنان رفتار ميكرد، و البته نتيجه و اثر هر عملي بهخود يهوديان برگشت.
به بيان ديگر، كارهايي كه يهود در زمان پيامبر(ص)انجام دادند، هم اثراتدنيايي داشت و هم نتايج اخروي. برخوردي كه يهوديان با پيامبر(ص)كردنددر زندگي دنيايي آنها آثاري داشت. مثلاً تبعيد به مناطق ديگر و آوارگي دردشت و بيابان با خواري و زبوني. خداوند هم در قرآن بر اين خواري تاكيدميكند و در باره علت آن ميفرمايد:«چرا كه آنان به آيات خدا كفرميورزيدند و پيامبران را به ناحق ميكشتند، اينها به خاطر آن است كه گناهكردند و تجاوز نمودند. »خواري و آوارگي يهود به علت اين است كه وقتيديگران به آنها مسلط ميشوند با آنها هم پيمان ميشوند، ولي وقتي احساسقدرت ميكنند، همه عهد و پيمانها را زير پا ميگذارند. گمراهي از راه حقهم از نتايج خلاف كاريهاي آنهاست. خداوند در آيه 90 سوره آل عمران دراين باره ميفرمايد:«كساني كه پس از ايمان كافر شوند و سپس بر كفر خودافزودند، هيچگاه توبه آنها قبول نميشود و آنها گمراهان واقعيهستند. »علامه طباطبايي در كتاب الميزان ميگويد: اين آيه درباره اهل كتاباست. بعضي ديگر گفتهاند: اين آيه درباره يهود نازل شده است، كه اول بهحضرت عيسي(ع)كفر ورزيدند و سپس كفر خود را زياد كرده بهپيامبراسلام(ص)نيز كافر شدند.
علامه طباطبايي درباره علت گمراهي اهل كتاب از توحيد ميگويد: علتاين گمراهي، مبلغين دنياطلب يهود و مسيح بودند، در ادامه ميگويد:«اين دودين در حقيقت دو شعبه از آيين بت پرستي هستند. »بنابراين يهوديان نه تنهاخودشان منحرف شدند، بلكه زمينه انحراف ديگران را هم فراهم كردند. امروزه هم عامل خيلي از فسادها و فحشاهاصهيونيستها هستند. يهود بهعلت نافرماني خود مستحق عذاب آخرت هستند. البته خداوند افراد صالحو پرهيزكار يهود را مجازات نميكند. بعضي از مفسرين عقيده دارند، درسوره حمد، منظور از كساني كه مورد غضب الهي واقع شدهاند، قوم يهوداست.
كارشكنيهاي يهود، نتايج منفي ديگري هم براي مسلمانان داشت. شبههافكني و القاي بعضي افكار باطل، خرافات و تحريف تورات از جمله ايننتايج است، كه باعث شك و ترديد در مسلمانان و يهود ميشد. از ديگركارهاي خلاف يهود وارد كردن اسرائيليات در بين روايات اسلامي بود. بدعت قصهگويي از سوي آنان رايج شد، به صورت حرفه درآمد و در اينچيزهايي كه در شأن علم و اخلاِ نبود، وارد كردند. كساني مثل كعبالاحبار، عبدالله عمروبن عاص و ابوهريره، خرافات و دروغپردازي را در بينمردم انتشار دادند. اين عمل تا حدودي موفق بود و پيامبر(ص)مدت زيادياز عمر با بركت خود را صرف اين شبهات كردند.
يهوديان سعي ميكردند نفاِ در مدينه را تقويت كنند تا اتحاد مسلمانان را ازبين ببرند. آنان به قدري منافقين را تقويت ميكردند، كه عبدالله بن ابيسردسته منافقان از يهوديان حمايت ميكرد. وقتي رسول خدا(ص)يهوديانرا به علت پيمانشكني مجازات ميكرد، به كفار پناه ميبردند و آنها را تاييدميكردند. بتپرستان هم كه يهوديان را دانا ميدانستند با روحيه بالاتري بامسلمانان مبارزه ميكردند.
كارشكنيهاي يهود در عصر پيامبر مانع گسترش اسلام بود، شايد اگر اينكارشكنيها نبود، اسلام در زمان حيات پيامبر(ص)به نقاط دوردست جهانهم ميرسيد و بعد از رحلت پيامبر آن همه مشكلات پيشنميآمد، مسلمانان قبل اسلام با يهوديان پيمان و دوستي قديمي داشتند، بههمين علت اسرار محرمانه خود را به آنها ميگفتند و همين باعث شكستبرنامههاي مسلمانان ميشد. سران يهود در زمينه اخلاقي و ارزشي همكارشكني كردند. مثلاً افرادي مثل كعب بن اشرف و زني به نام عصما رامأمور كردند تا براي هتك حرمت زنان مسلمان شعر بگويند، چون شعر درآن زمان ارزش و اهميت زيادي داشت باعث ضعيف شدن روحيه مسلمانانميشد، در نتيجه پيامبر(ص)با آنها برخورد شديدي كرد.
پيامبر براي برقراري آرامش و امنيت در مدينه، پيماننامههايي امضاء نمودهو به اديان الهي ديگر آزادي عقيده داد. پيامبر(ص)مدينه را حرم اعلام كرد، و دستور داد مردم در امور اجتماعي همكاري كنند. البته در اين پيماننامههاگناهكاران و ستمگران استثناء بودند. اين پيمان نامهها از هر جهت به نفعاسلام بود، چون مسلمانان با دشمنان خود اتمام حجت ميكردند و مدتي ازتوطئه آنان در امان بودند. پيامبر(ص) به يهوديان خيبر نامه نوشتند و آنان رادعوت كردند تا به فطرت و حق برگردند، نشانههاي پيامبري خود ومسلمانان را كه در تورات آمده بود، تذكر دادند. بعد آنها را به چيزهايي كهبرايشان مقدس است، قسم دادند و فرمودند:«اگر در تورات مييابيد كه بهمحمد(ص)ايمان بياوريد، ما شما را به سوي خدا و پيامبر او دعوت ميكنيم. پيامبر(ص)در تمام مدت بر اساس پيماننامهها با يهوديان رفتار ميكردند. پيامبر(ص)سعي ميكرد با تاكيد بر نقاط مشترك اديان بين آنها اتحاد ايجادكند. پيامبر براي دعوت به توحيد واقعي (كلمه سواء)زحمات زياديكشيدند. اما اهل كتاب از مسير توحيد منحرف شدند.
اهل كتاب هم در مكه و هم در مدينه براي كارشكني با پيامبر(ص)بحث ومناظره ميكردند. آنها ميخواستند محبوبيت پيامبر را كم كنند، اما چونپيامبر به منبع علم يعني خداوند متصل بود، اين بحث و مناظره بر حق بودناو را ثابت ميكرد. در اين بحثها پرسش هايي مطرح ميشد. از جملهچگونگي خلقت يعني خداوند متعال. دانشمندان يهود نزد پيامبر(ص)رفتهميپرسيدنداين مخلوقات را خداآفريده است پس خدا را چه كسي آفريدهاست. پيامبر از هدف آنها آگاه شد و خشمگين شد، اما جبرئيل نازل شد وآيات سوره توحيد را بيان كرد. سپس علماي يهود پرسيدند: كيفيت خلقتتوسط خدا چگونه بوده و منظور از دست خدا چيست؟ رسول خدابرآشفت، جبرئيل براي دومين بار نازل شد و آيه 67 سوره زمر را تلاوت كرد. خدا در اين آيه ميفرمايد:«آنها خدا را آنگونه كه شايسته است، نشناختهاند، در حاليكه تمام زمين در روز قيامت در قبضه اوست و آسمانهاي پيچيده دردست او، خداوند منزه و برتر است از شريك هايي كه براي او ميپندارند. علت ناراحتي پيامبر در برابر سؤالات يهود اين بود كه آنها عالمان يهود بودندو بر كتابهاي ديني آگاهي كامل داشتند و جواب بسياري از اين سؤالها راميدانستند. اين سؤالات براي خوار كردن رسول خدا و گمراهي مردم عاديبود.
روزي افرادي از پنج دين: يهود، نصاري، دهريه، ثنويه و مشركان عرب نزدپيامبر آمدند و گفتند: ما ميگوييم عزير فرزند خداست و ميخواهيم نظرشما را بپرسيم. پيامبر فرمود من به خداي يگانه ايمان آوردم و اگر شما برايعزير كرامتي قائل هستيد و ميگوييد او فرزند خداست پس بايد برايحضرت موسي كه براي اولين بار تورات را آورد، كرامت بزرگتري قائلباشيد، و اگر منظور شما از رابطه فرزندي، رابطه فرزندي زميني است بهمعني زادن و زاده شدن، پس براي خداوند، آفريننده قائل هستيد و اين كفراست. بعد از اين پاسخ محكم يهود گفتند: ما را رها كن تا فكر كنيم. قضيهديگر اين بود كه روزي يهود و نصاري نزد پيامبر رفته گفتند: بين ما داوري كن. پيامبر(ص)فرمود داستان خود را بگوييد: يهود و نصاري هر يك در موردديگري گفتند: ما به خداي واحد حكيم و اولياي او ايمان داريم و ديگري(يهود يا نصاري)بر چيزي از دين و حق نيستند. پيامبر فرمود: هر دو شماخلاف كار، فاسق و كافر هستيد. آنها گفتند ما به تورات و انجيل ايمان داريمپس چگونه كافريم؟ پيامبر فرمود: اين دو كتاب براي راهنمايي شما و نجاتاز سرگرداني نازل شدهاند، اگر به آن عمل نكنيد موجب بدبختي شماست وگناهكار خواهيد بود.
پاسخ ديگري كه پيامبر(ص)به كارشكنيهاي يهود داد اين بود كه از تحدّياستفاده كرد، يعني آنها را دعوت كرد اگر ميتوانند مانند قرآن سوره يا آيهايبياورند، زيرا پيامبران الهي براي اثبات پيامبري خود معجزاتي دارند، معجزهپيامبر اسلام نيز قرآن كريم است. پس پيامبر براي اثبات حقانيت خود از قرآناستفاده نمود. خداوند در آيات 23 و 24 سوره بقره ميفرمايد: اگر ميتوانيدمثل قرآن سورهاي بياوريد. همچنين در روايتي از امام حسنعسگري(ع)آمده است، خداوند متعال ميفرمايد: اگر در آنچهمحمد(ص)ميگويد، شك داريد سورهاي مانند قرآن از تورات، انجيل، زبورو صحف ابراهيم بياوريد. اين عمل يعني دعوت به مقابله به مثل تحدّي نامدارد، اين تحدّي نه تنها در مكه و مدينه يعني در زمان پيامبر(ص)بلكه امروزهم ادامه دارد و براي همه زمانهاست.
روش ديگر پيامبر در برخورد با كارشكنيها موعظه و ارشا آنها بود. وقتيپيامبر(ص)متوجه شد كه يهود به عهد خود وفادار نيست و قصد فتنه دارد، آنها را در بازارشان جمع كرد و فرمود: اي گروه يهود بترسيد كه همان عذابيكه به قريش نازل آمد بر سر شما نازل شود. يهود بنيقينقاع پاسخ دادند: ازاينكه با مردم بيخبر از فنون جنگي، برخورد كردي مغرور نباش، تو توانرويارويي با ما را نداري. در اين وقت آيهاي از سوره انفال نازل شد كه تكليفپيامبر را روشن كرد. خداوند در اين آيه ميفرمايد: به طور عادلانه به آناناعلام كن كه پيمانشان لغو شده است، زيرا خداوند خائنان را دوست ندارد. از كارشكنيهاي يهود فساد فرهنگي و اخلاقي بود، پيامبر براي نابوديفساد، كارهاي جدي انجام داد. پيامبر(ص)ابتدا يهود را هم به اسلام دعوتكردند، اما وقتي آنها پيمان شكني كرده و فتنه و آشوب ايجاد كردند، پيامبرفرمان جهاد و مبارزه مسلحانه را صادر كرد. البته فرمان جهاد فقط مخصوصيهود نبود و هر قبيلهاي را كه پيمان شكني ميكرد، شامل بود. بر اساسپيماننامه، اگر قبيلهاي پيمان شكني ميكرد، بايد مجازات ميشد و مجازاتبراي مردان اعدام و براي زنان و فرزندان اسارت بود، بعضي قبايل هممجازات كمتري ميشدند و تنها از جامعه مسلمانان اخراج ميشدند.
بيشترين دليل انحراف و گمراهي يهود خودبرتربيني و نژادپرستي آنان استكه باعث شد چشم خود را روي حقيقت ببندند و واقعيتهاي مسلم راناديده بگيرند و انكار كنند. دنياپرستي آنان دليل ديگري براي سقوط آنها دردره گمراهي بود. عدهاي از آنها سختيهاي زيادي كشيدند تا پيامبرآخرالزمان را ببينند، اما اطاعت از هواي نفس تمام زحمات آنها را به باد داد. ميتوان از تغيير رويه ناگهاني يهود اينطور نتيجه گرفت كه تعدادي از آنهامنتظر پيامبر خدا نبودند، بلكه كسي را ميخواستند كه در دنياطلبي وخودخواهي، فرصت بيشتري به ايشان بدهد و ثابت كند آنها قوم برگزيدههستند. با توجه به آنچه گفته شد با وجودي كه يهود پيمان نامهها را نقضكردند، نتايج مثبتي هم به بار آمد. از اين موضوع ميتوان فهميد بايد دربرخورد با افراد يا دستههاي كارشكن ابتدا از راه صلح و مدارا وارد شد.
با كمي دقت ميتوان دريافت عملكرد يهود در برابر مسلمين و اسلام درعصر حاضر مانند عملكرد آنان در عصر رسول خداست. با اين تفاوت كهحوزه فعاليت آنها وسيعتر و امكاناتشان عظيمتر شده است، آنها بيش ازپيش، از راه حق فاصله گرفتهاند و مانند كسي كه در مردابي در حال غرِشدن است، ديگر ملتها را نيز ميخواهند با خود غرِ كنند، اما هر چقدر آنهاقدرت بگيرند، پيروزي نهايي از آن حق و حقيقت است و هرگز حقيقت برايهميشه پنهان نميماند و عاقبت چهره واقعي آنها براي مردم جهان آشكارخواهد شد. وظيفه مسلمانان اين است كه به خودسازي فردي و اجتماعيبپردازند و در راه خداوند صبور و شكيبا باشند. البته تنها يهود نيست كه براياسلام خطرآفرين است بلكه هر مكتبي كه توسط افراد سود جو تحريفشود، براي سعادت بشر خطرآفرين است پس بايد يك مسلمان با دقت و تيزبيني و مطالعه صحيح حق را از باطل تشخيص دهد و با مراجعه به دستوراتخداوند و عقل و فطرت خود راه راست را بيابد.